متن زیر نوشته میکاییل روبین، عکاس، کلکسیونر و مدرس در سانتافه نیومکزیکو است. او خالق عکاسی هایکو که یک برنامه آموزشی جدید در آموزش عکاسی است نیز هست. در این مقاله برداشت ایشون راجع به مطالب کتاب ” لحظههای قطعی ” هنری کارتیه برسون را میخوانیم. ایشون برشهایی ازمتن اصلی کتاب را میآورد و در ادامه راجع به اینکه منظور برسون چیست توضیح میدهد و معتقد است از صحبتهای برسون در این سالها برداشتهای اشتباه شده است. پاراگرافهایی که داخل (” “) هستند، متن اصلی کتاب لحظه قطعی هنری کارتیه برسون است.
در این ترجمه سعی کردم به زبانی ساده و شیوا مطالب را برگردانم. امیدوارم از خواندن آن بیاموزید و لذت ببرید.
لحظه قطعی، واقعا منظور هنری کارتیه برسون چیست
هنری کارتیه برسون، استاد عکاسی، چندین مشاهده ی کلیدی در مورد عکاسی انجام داد که به عنوان “لحظه قطعی” ترجمه شده است که اغلب (به اشتباه) این گونه توصیف می شود: “به ثبت رساندن رویدادی زودگذر و بدون برنامهریزی (خودبهخود)، در حالیکه تصویر به خودی خود نشان دهنده ماهیت خود رویداد است “
درباره تجربه « لحظه قطعی » درعلم روانشناسی و فیزیک مطالب زیادی نوشته شده است، اما این استنباطها، اگرچه جالب و جذاب هستند، اما چیزی نیست که کارتیه برسون درباره آن صحبت میکرد و برداشت اشتباهی از نوشتهاش بود. اگرچه ممکن است تا حدودی یک بحث آکادمیک به نظر برسد، اما من نه تنها نوشتههای کارتیه برسون را امروزه بسیار آموزنده میدانم، بلکه سوءتفاهمی که هر کسی که سعی در یادگیری عکاسی خیابانی دارد با آن مواجه میشود را نیز کم میکند.
چاپ اول کتاب لحظه قطعی نوشته هنری کارتیه برسون سال 1952 میلادی
کتابی که کارتیه برسون در سال 1952 به زبان فرانسوی نوشت، Images à la Sauvette («تصاویر در حال فرار») نام داشت.این کتاب شامل مجموعهای عالی از کارهای او و مروری بسیار مختصر از روند عکاسی خبری اوست. این کتاب به معنای واقعی کلمه در مورد گرفتن عکس در یک دنیای پویا و متحرک بود. او اصطلاح «لحظهی قطعی» را در نوشتههای خود با معنایی بسیار خاص به کار برد، اما وقتیکه این اصطلاح برای عنوان در ترجمه انگلیسی مناسب بکار بردن شد، منجر به این شد که یک نسل به طور کامل از نکته آن غافل شود.
لحظه قطعی فقط درباره ترکیببندی است
در متن زیر لحظه قطعی توصیف شدهاست:
“اگر قرار است عکسی با تمام قدرت موضوع خود را به اشتراک بگذارد، رابطه فرم باید به درستی برقرار شود. عکاسی به معنای شناخت یک ریتم در دنیای واقعی است. کاری که چشم انجام می دهد یافتن سوژه خاص و تمرکز روی آن در انبوهی از واقعیت است… در یک عکس، ترکیب بندی نتیجه یک ائتلاف همزمان است، هماهنگی طبیعی عناصر که بوسیله چشم دیده میشوند. از آنجایی که تفکیک محتوا از فرم غیرممکن است، ترکیببندی را جوری اضافه نمیکنیم که گویی یک تفکر لحظهای است که بر موضوع اساسی قرار گرفته است.”
ترکیببندی باید اجتناب ناپذیری خود را در اینباره داشته باشد.
اما در درون حرکت یک لحظه وجود دارد که در آن عناصر در حرکت در متعادلترین حالت خود هستند. عکاس باید این لحظه را بقاپد و این تعادل را بیحرکت نگه دارد(ثبت کند).[تاکید من است]
عکس4 (توضیحات زیر عکس: هانری کارتیه-برسون پشت دروازه سنت لازار (1932) اغلب به عنوان نمونه ای از “لحظه قطعی” او ذکر می شود)
لحظه قطعی یک ویژگی متشکل از دیدگاه عکاس، قاب بندی و صد البته زمان بندی است ، نه در مورد ماهیت رویداد بیرونی. منظور او این است که در چرخه انسان و طبیعت، در اطراف ما، گاه و بیگاه لحظات زودگذری وجود دارد که در آن اجسام متحرک به طور طبیعی در کادر در یک ردیف قرار می گیرند.
با این حال، درست است که وقتی همه آن عناصر ترکیببندی با هم هماهنگ شوند، اتفاقی که از آن عکس می گیرید می تواند چیزی جادویی و نمادین را فاش کند. این فقط نتیجه ترکیببندی است. و تصویر کردن آن نمی تواند از طریق تفکر سازماندهی شده انجام شود – فشار دادن دکمه شاتر در یک لحظه فقط از روی غریزه اتفاق می افتد.
” ترکیب بندی باید یکی از دغدغه های همیشگی ما باشد، اما در لحظه عکسبرداری ترکیببندی فقط می تواند از بینش و احساس ما ناشی شود، چون همه عناصری که با هم در ارتباط هستند در حال حرکت هستند و ما می خواهیم لحظهای که هرگز دیگر تکرار نمیشود را ثبت کنیم پس فرصت اندیشه کردن و تصمیمگیری کوتاه است و باید با سرعت بالا عمل کنیم و آن لحظه را به عکس تبدیلکنیم “
من متوجه شدم که عملکرد فیزیک میتواند یک تصویر خوب باشد از اینکه چطور اجسام متحرک در دنیای واقعی بینظم و تصادفی بنظر میرسند. اما گاهی اوقات، در لحظههای مشخص، الگو و هماهنگی بوجود میآید که به سرعت هم از بین میرود.
بدیهی است که ساختار دنیای واقعی به این شکل نیست، اما این احساسات زیربنای «لحظههای قطعی» هستند – مواردی که اشیاء در حرکت، به هماهنگی بصری میرسند.
بعلاوه کارتیه برسون معتقد بود که عکس را نباید کراپ کرد. وی به این نکته اشاره میکند که اگر در هنگام عکاسی با دقت ترکیببندی کنید، کراپ تعادل و هارمونی که از دست دادهاید را جبران نمیکند . می توان بحث کرد که بسیاری از عکس های بزرگ و معروف نتیجه کراپ هستند. پرتره اِستراوینسکی توسط آرنولد نیومن نمونه خوبی در میان بسیاری از این قبیل نمونه ها است. تمایل کارتیه برسون برای انجام این کار در دوربین ستودنی است (و همچنین به سردبیران مجله کنایه میزند که ممکن است با کراپ کردن ، یک عکس “خوب” را نابود کنند)
“اگر شروع به كراپ یا برش یک عکس خوب کنید ، این به معنای مرگ ارتباط عناصر است. علاوه بر این ، به ندرت اتفاق می افتد که عکسی با ترکیببندی ضعیف با بازسازی ترکیببندی آن در زیر آگراندیسور اتاق تاریک ، نجات پیدا کند. در اين حالت بینش حیقیقی عکاس دیگر وجود ندارد. “
کارتیه برسون قاعده یک سوم ، میانگین طلایی و سایر قوانین را نفی میکند
نکته مهم این است که کارتیه برسون به روشنی بیان می کند که چرا «قوانین» به شیوه ای که ترکیب بندی انجام می شود نیست. و در حالی که میانگین طلایی{این اصطلاح گاهی برای توصیف نقاط تقسیم استفاده میشود} (و من مایلم قانون یک سوم هم اضافه کنم ) ممکن است برای تجزیه و تحلیل جالب باشد،آنها جایی در عکس گرفتن ندارند:
“هر گونه تجزیه و تحلیل هندسی، هر گونه ساده کردن تصویر به یک طرح ذهنی، فقط (به دلیل ماهیت آن) پس از گرفتن عكس ، توسعه و چاپ آن قابل انجام است – و سپس می توان از آن فقط برای کالبدشکافی تصویر استفاده کرد. امیدوارم هرگز شاهد روزی نباشیم که مغازههای عکاسی الگوی گریل کوچکی را بفروشند تا به منظرهیابهای ما بچسبند. ( منظور همون گریدهای امروزی داخل تنظیمات دوربین که خطوط طلایی را روى صفحه نمايش نشان میدهد است)و قانون طلایی هرگز روی صفحه نمایش ما نقش پیدا نخواهد کرد. [تاکید من است] “
من فکر می کنم کارتیه برسون از استفاده از قانون يكسوم که گاهی در منظره یاب دوربین ارائه می شود و همچنین به عنوان پایه ای برای آموزش ترکیب بندی در عکاسی نیز بکار میرود، که کاملاً نامناسب هم است، ناراحت می شود.
یک موقعیت پویا در یک تصویر
هایرس، فرانسه (1932) نمونه دیگری از مفهوم “لحظه قطعی” کارتیه برسون است که اغلب ذکر شده
او در اوایل کتاب، جاه طلبی خود را برای به تصویر کشیدن ذات یک موقعیت پویا در یک تصویر واحد بیان می کند – منبع سوء استفاده از “لحظه قطعی” –
تمام روز در خیابان ها پرسه می زدم، احساس می کردم خیلی مضطرب و آماده برای شکار هستم، مصمم به «شکار» زندگی – برای حفظ زندگی در عمل زندگی کردن. مهمتر از همه، من مشتاق بودم، در محدوده یک عکس، تمام اهمیت و مفهوم موقعیتی را که بخودی خود در مقابل چشمانم در حال رخ دادن ، بقاپم.”
او به توصیف “داستان” عکس ادامه می دهد – مجموعه ای از عکس ها که برای پوشش یک رویداد استفاده می شود. این اغلب با جاه طلبی بالا تلفیق می شود. اما او پیشنهاد میکند که غیرمعمول است که یک تک عکس بتواند چیزی را منتقل کند که یک مجموعه عکس میتواند بیان کند.
“گاهی یک عکس منحصر به فرد وجود دارد که ترکیببندی آن چنان قدرت و غنایی دارد و محتوای آن چنان از آن به بیرون پرتو میافکند که یک داستان کامل را در خود داراست. اما این به ندرت اتفاق می افتد.”
بیش از حد ( و یا کمتر از حد) عکاسی نکنید
او در مورد بیش از حد عکاسی کردن هشدار می دهد. عکاسان باید بین عکاسیِ تعداد زیادی عکس و عدم عکاسی کافی و از دست دادن چیزی مهم، تعادل برقرار کنند. یک عکاس باید زیرک باشد (یعنی توانایی تشخیص این را داشته باشد چه موقعیتی براى عکاسی خوب است چه موقعیتی خوب نیست)
کارتیه برسون می نویسد: «[دنیای واقعی] چنان مواد فراوانی ارائه می دهد که یک عکاس باید در برابر وسوسه تلاش برای انجام همه کارها مقاومت کند…» ضروری است که از این دو مورد اجتناب کنید یکی اینکه از عکاسی مانند یک تفنگ مسلسل استفاده نکنین (براي ثبت یك لحظه بطور مداوم دستتون روي دكمه شاتر نباشه )و دومی از سنگین کردن بار خود با ضبطهای بیفایده پرهیز کنید(از يك لحظه صدتا عكس نگيريد)…»
در عکاسی دنیای امروز چالشها کمتر شده و همینطور میتونین با نرمافزارهای مختلف پس از عکاسی خیلی از ایرادهایی که در حین عکاسی ایجاد شده را رفع کنین درسته که نمیخواهید لحظهها رو از دست بدین و مطمئناً در همه جا موضوعاتی وجود دارن که میتوانند جالب باشند، ولی با اینحال پیشنهاد میشود که سنجیده عکاسی کنید و هیجانزده عمل نکنید.
عکاسی بیهوا برای حفظ اصالت موضوع
اگر میخواهید چیزی واقعی را ثبت کنید کارتیه برسون اهمیت مخفی بودن در عکاسی را مورد بحث قرار می دهد. به یاد داشته باشید که دوربین کوچک با کیفیت بالا در آن دوره نسبتاً جدید بوده و عکاسی بیهوا در آن زمان خیلی جذاب بود و برسون یکی از طرفداران این سبک بود.او می گوید:
“در هر داستان تصویری که بخواهیم انجام دهیم، ناگزیر هستیم که سرزده و بدون اجازه وارد محدوده سوژهای که میخواهیم عکاسی کنیم شویم. بنابراین، باید بیسروصدا به آن نزدیک بشویم – حتی اگر سوژه بی جان باشد. با احتیاط و باملایمت ، تیزبین مثل عقاب – اینها همه چیزهایی هستند که موقع عکاسی باید داشته باشیم.”
او می گوید که اگر سوژه از حضور و قصد شما برای عکاسی مطلع شود، باید عقب نشینی کنید و اجازه بدهید سوژههایتان با حضور شما احساس راحتی كنند. «وقتی سوژه به هر نحوی ناآرام باشد، آن وجه شخصيتى او كه قصد عكاسی ازش را داشتين از شما دور ميشود که ديگر نميتوانيد آن را ثبت كنيد.»
در جستجوی یافتن محتوا
هنری کارتیه برسون موردی را مطرح میکند که بسیاری دیگر هم مطرح کردهاند – اینکه هیچ نقطه پایانی برای تفسیر یک عکس وجود ندارد و از یک عکس میشود برداشتهای مختلفی کرد (و همانطور که الیوت ارویت سالها بعد گفت، عکاسی کمتر به عناصر داخل تصویر مربوط است و بیشتر به نحوهی دید شما مربوط میشود.)
کارتیه برسون می گوید: «در تمام اتفاقات جهان سوژه وجود دارد…» و «در عکاسی، کوچکترین چیز می تواند یک سوژه عالی باشد». او ادامه میدهد: «موضوع شامل مجموعهای از حقایقی که از تمایز بین عکاسی اشیاء در مقابل عکاسی مستند صحبت میکند، نیست. “هزاران راه برای بیرون کشیدن چیزی که ما را مجذوب خود می کند وجود دارد.»
او در ادامه به جزئیات عکسبرداری از پرتره ها و چهره ها می پردازد و سعی می کند هویت فردی که در مقابل دوربین نشسته است را به تصویر بکشد، و به رابطه مشکل ساز با مشتری اشاره می کند که می خواهد “بهتر از خود واقعیش در عکس بیفتد و نتیجه دیگر واقعی نیست.”
لحظه قطعی یکی از مهم ترین کتاب های قرن بیستم در مورد عکاسی در نظر گرفته می شود و درس های فراوانی در متن زیبای او وجود دارد که با آثار تاریخی برسون تصویر شده است. اما در ادامه سوء استفاده و درک نادرست از درس های او شده که باید توسط مربیان عکاسی مورد بررسی مجدد قرار گیرد.
ترجمه: شیوا سراج
زمان انتشار: 21مرداد1403
مقاله اصلی میکاییل روبین را میتوانید از لینک زیر مطالعه کنید: